دلتنگی!
دیروز هم مثل هر روز کلی تو ترافیک بودم.از زندگی در تهران عذاب می کشم.اینهو زندگی در زندانه فقط حق داری توی این زندان هر جایی خواستی بری ای لعنت بر تو تهران!!!.دلم برای پرنده های پرنده فروشی خیابان نبرد می سوزه یا اون ماهی های لجن خور داخل آکواریوم میدان شهدا.حتی همین سرویس مرکز که معلوم نیس ونه یا نیم خاور. هروز مجبوره یک سری آدمای بدبخت از جنوب تهران به شمال تهران بیاره و دوباره برشون گردونه.دوستی اول صبح زنگ زد و از توزیع آخرین کتابم در مدارس تهران خبر داد.صدایم دورگه شده.
هدفمند کردن یارانه ها وشیوع آنفلو آنزای خنازیری و تحریف تاریخ و گرانی و حزب سبزها و محدود شدن اینترنت سازمان و پایین آمدن سن روسپیگری و بحران آقا زاده ها و انتقاد از زمین و آسمان و ... خدایا !! اینم شد زندگی !!
دلم برای خودم می سوزه.چند بار قرار ملاقات با خدا گذاشتم اما نرفتم. خدایا مرا ببخش.
کلمات کلیدی :
» نظر